خبرنگار افتخاری
خبرنگار افتخاری دوتا است؛ یکی ش خبرنگار خودِ خودِ افتخاری است. چون علیرضا افتخاری در سال های گذشته اینقدر خبرساز بوده که یکسری خبرنگار به صورت تخصصی در موردش کار کردند. همچنین مثل خبرنگار ده نمکی، خبرنگار مشایی، خبرنگار سلحشور، خبرنگار احمدی نژاد. این خبرنگاران با ظهور این قبیل اندیشمندان بروز و با غروب آنان مستور می شوند.
نوع دیگر خبرنگار افتخاری، خبرنگاری است که به صورت افتخاری دنبال کارت افتخاری بگردد تا به صورت افتخاری بتواند کارت طرح ترافیک بگیرد. خیلی از بازاری ها، خیلی از تاجرها، خیلی از سیاستمدارها، خیلی از سلاخ ها، خیلی از قصاب ها، خیلی از وانتی های منطقه بازار که مجهز به آرم طرح ترافیک هستند، در رزومه خود فعالیت روزنامه نگاری و خبرنگاری را دارند و در واقع از پیشکسوت های روزنامه نگاری، پیشکسوت تر محسوب می شوند.
خبرنگار سیاسی
خبرنگار سیاسی خبرنگاری است که سیاست را پوشش دهد اما دیده شده سیاست، خبرنگار را تحت پوشش خود قرار داده و خبرنگار مربوطه یا سیاسی شده یا مصاحبه سیاسی کرده و در واقع به جای مصاحبه کننده سیاسی باید مصاحبه پس بدهد و سوال جواب شود.
خبرنگار ورزشی
خبرنگاری است که همیشه در اماکن ورزشی است و با همه ورزشکارها رفیق است و خودش یک دست گرمکن ندارد و مهمترین فعالیت ورزشی اش حرکت انگشتی است! کامپیوتر را با حرکت انگشت مبارک، ظهرها روشن و آخر وقت خاموش می کنند.
خبرنگار فرهنگی
خبرنگاری است که کار فرهنگی می کند و اهالی فرهنگ باهاش مشکل دارند که چرا آنان را تیتر یک نمی کند و پس از مدتی خودش کتاب شعر یا داستان منتشر می کند و با خبرنگار فرهنگی مشکل پیدا می کند که چرا تیتر یکش نمی کند.
خبرنگار حوادث
خبرنگاری است که قبلاها می رفت توی دل حادثه و خون و خونریزی اما الان چون حادثه و قتل و بی ناموسی و جرم و جنایت – خوشبختانه و با تلاش دست اندرکاران – دیگر در جامعه اصلا وجود ندارد، چیزی نیست درباره اش بنویسد.
من به خیالم که توافق بشه، دنیا گلستون میشه، اما نشد! سختی کار و بار دیگه تمومه، زندگی آسون میشه، اما نشد!
ماهنامه خط خطی - مجید مرسلی:
من به خیالم که توافق بشه
دنیا گلستون میشه، اما نشد!
سختی کار و بار دیگه تمومه
زندگی آسون میشه، اما نشد!
وقتی ببینه تو رو مادر زنت
راه به راه قربون میشه، اما نشد!
صاف و زلال و بی غبار و دوده
هوای تهرون میشه، اما نشد!
ماشین «بنز» و «پورشه» و «بی ام و»
دوباره ارزون میشه، اما نشد!
پرایدو می گذارن دیگه توی موزه
تاریخ ایران میشه، اما نشد!
تاکسیِ مجانی و مترو مفتی
این دیگه قانون میشه، اما نشد!
برای بی کاریِ این جوونا
کار که افزون میشه، اما نشد!
کیس مناسب واسه ی ازدواج
فت و فراوون میشه، اما نشد!
تلخی عشق لیلی، ورپریده
به کام مجنون میشه، اما نشد!
ابرای بارون زا میان دوباره
شُرشُر بارون میشه، اما نشد!
یارانه میدن روزی سیصد دفه
حال من آخ جون میشه، اما نشد!
«شِکنه» از بین میره و غذامون
بره ی بریون میشه، اما نشد!
پستی بلندی ها همه صاف میشه
کوچه خیابون میشه، اما نشد!
جای تنقلاتِ بی فایده
پسته ی خندون میشه، اما نشد!
طنز “ای بیمه طلایی می خوانمت” به قلم رسول انصاری فرهنگی ملارد
امروز با خودم گفتم بذار یه یادی هم از این بیمه ی به اصطلاح طلایی بکنم . البته تا اونجا که من می دونم عیار طلای این بیمه ، بر عکس اون اسم پر طمطراق و ظاهر فریبش همچین بالا هم نیست. در هر صورت چند سالی میشه که این بیمه ، به نوعی همدم تنهایی معلمان شده و اوقات فراغت آنها را به نحو احسن پر کرده !!! وارد اداره که میشی ، معلمانی را می بینی که دفترچه ی درمانی به دست ، دنبال انواع و اقسام کپی و فیش هستند تا پس از تکمیل مدارک ، آن را تحویل واحد مربوطه بدن . ای کاش یه دستگاه کپی یا پرینتر بسیار کوچک قابل حملی اختراع می شد که با اتصال به خود آدم شروع به کار می کرد تا تو همون واحد بیمه ای هر جور کپی و پرینت که می خواستی می گرفتی و از شر این کپی گرفتن مسخره راحت می شدی .حالا فرض کن مدارک رو هم تمام و کمال تحویل دادی ، تازه از این به بعد وارد فاز انتظار میشی . هی منتظر بمون و منتظر بمون و منتظر بمون که آقایان فرادستی بیمه ای ، کرم کنند و هزینه ی درمان رو به حسابت واریز کنند . باز خدا پدر مادر این شهریار یا بهتر بگم تهران رو بیامرزه که دو هفته ای پول رو به حسابت واریز می کردند . از اون روزی که مسوولیت پرداخت هزینه ی درمان این بیمه به …. واگذار شد ، مصائب بیمه ای ما هم دو برابر شد.
حالا این که چقدر به حسابت واریز می کنند می تونه موضوع بحث خوبی در دفتر به هنگام زنگ تفریح باشه !!! خب ، قرار نیست ما از همه چیز این بیمه سر دربیاریم و ته توی همه چی رو در بیاریم . در رابطه با مراکز طرف قرداد درست و حسابی هم شاید ذکراین جمله کافی باشد که : (بسیارجسته ایم ، می یافت نشد)
و در آخر ؛
ای بیمه طلایی: می خوانمت و می ستایمت . به لطف تو داروخانه های متعددی را در نوردیدم .! به لطف تو چه مطب هایی را که به امید پیدا کردن متخصص طرف قرار داد پشت سر نگذاشتم ! آفرین بر قد و بالای رعنایت ؛ تو یک سر و گردن از انواع دیگر بیمه تکمیلی بالاتر هستی ! ممنون از اینکه مرا با مختلف الانواع دستگاه کپی و پرینتر آشنا کردی!!! ممنون از اینکه قدرت چانه زنی مرا با عوامل بیمه ای بالا بردی!
ای بیمه طلایی ، تو را فراوان دوست دارم . چرا که با خوان کرم گسترده ای که در مراکز طرف قرارداد دندانپزشکی فرش کرده بودی ، دندانهایم به دست مبارک دندانپزشکها سرویس شد.
ای بیمه طلایی عزیزتر از جان ! تو باید بمانی و از رقابت با دیگر بیمه ها عقب نمانی . ما به تو و سقف تعهدات تو امیدها بسته ایم . با آن تعهدات چند ماده ای تو عقد اخوت بسته ایم .فرانشیر ۲۰ درصدی تکرار شده در جای جای قراردادت ، ذکر هر روز ما و ورد زبان ما شده . ای سرور ما ! این ذکر را از ما نگیر و بی حرمتی های ما را هم بر خودت خرده مگیر.
بالاخره روز موعود فرا رسید. نزدیک به یک ملیون آدم و حوای فرهنگی ، طبق دعوت نامه اینجا جمع شده بودیم تا عیارمان مشخص شود. دشت لوت از چند قرن پیش به خاطر حضور یک جای معلمان در اینجا، خشکش زده است. تا چشم کار می کرد معلم پشت معلم در این صحرا ایستاده و منتظر معجزه فانی هستند. انگار صحرای محشر بر پا شده بود و همه می خواستیم کارنامه احکام خود را بگیریم. در گرمای بالای 60 درجه بالاخره آقای وزیر از زیر تریبون بالا آمد و با خواندن آیه کل من علیها فان صحبت های خود را شروع کرد.
برادران و خواهران !
از اینکه قدم رنجه فرمودید و در این درندشت حضور به هم رساندید، ممنونم ! اما در جواب سوال خیلی ها که چرا این جا را به عنوان مکان اجرای طرح رتبه بندی انتخاب کردیم؛ باید بگویم که در ادامه سیاست سکوت خبری، فکر میکنم مکان دنج و مناسبی است.
راست هم می گفت فکر میکنم فقط جک و جونور های این صحرا از این طرح بی خبر بودند که باید مطلع می شدند. گرما امان مان را بریده بود و در هر دقیقه چند معلم بخار می شد و جناب وزیر هم از این مسئله بسیار استقبال می کرد. او همچنان با دهانی پر از کف و چشمانی پر از پف صحبت می کرد و می گفت: امروز بالاخره طرح رتبه بندی کلید خواهد خورد و همه شما با دیدن احکام خود شاد و شنگول خواهید شد.
در همین حین کلیدی از جیب در آورد و گوشش را حسابی خاراند. فانی کم کم وارد جزئیات می شد و انگار حالا معلم ها را می خواست کلاس بندی کند. او ادامه داد در این نظام طبقاتی، معلم ها به چهار کلاس تقسیم بندی می شوند و هر کس درجه انرژی متفاوتی دارد.به خودم که دقت کردم دیدم پوست من خیلی کلفت است که با این حقوق ها دوام آورده و تا حالا نپوسیده ام و مستحق درجه A هستم.آفتاب تابستان درست بالای سرمان بود و کله ما را مغز پخت می کرد ولی من مقاومت می کردم و بخار نمی شدم. رئیس همچنان خسته صحبت می کرد و رتبه بندی را تشریح می کرد. کلاس الف را برای بچه های وزارت خانه کنار گذاشتیم که تراکم کمی دارد و کیفیت خیلی خوبی دارد.
کلاس ب مخصوص اداره کلی ها هستش که تراکمی متوسط و کیفیتی خوب دارد. کلاس ج برای نیروهای ادارات نواحی مد نظر است که تراکم آن بالا و کیفیت آن قابل قبول می باشد. در آخر، کلاس د برای معلمان نازنین مدارس مشخص شده که تراکم آن خیلی شلوغ و کیفیت در حد نیاز به تلاش بیشتر است.
وقتی کلاس بندی ها این طور تعیین شد؛ ناگهان باد همه خالی شد و در کسری از ثانیه افسرده شدیم. در این لحظه فهمیدیم صحبت های وزیر مبنی بر چند هزار ساعت کار کارشناسی و وعده های لحظه به لحظه او در یک سال اخیر یعنی کشک! تنها او می توانست گروه اصلی فرهنگیان، یعنی معلمان را در رتبه آخر قرار دهد و ما را که چند ماه شکم هایمان را با صابون سیر می کردیم، در کف بگذارد و این طور در جهنم گرانی، سنگ روی یخ شویم.
منبع : خبرگزاری فرهنگیان
دکتر چوبینه ...تعبیر خواب برای معلمان عزیز:
اگر معلمي در خواب بيند آب درغربال ميريخت تعبير آن باشد كه كار او در كلاس بيثمر باشد . و هر چه گويد دانش آموز نياموزد . اگر در خواب بيند وسايل برقي خانه تعمير مي كرد ناگهان برق او را بگرفت تعبير آن باشد كه از اداره براي بازديد آيند و به هر بهانه از كار او عيب وايراد همي گيرند .اگر در خواب بيند سوار استر يا اسبي بود واز آن بيفتاد ولاجرم سوار درازگوشي شد تعبير آن باشد كه معلم مازاد گردد و با تلاش فراوان وكسر مزايا به كاري گمارده گردد . در كتاب ” آن سوي خروپف “ آمده است اگر معلمي در خواب بيند كيسه اي بر كمر داشت و آن كيسه سوراخ گشت و در هر چند گام ، سكه اي از آن بيفتاد تعبير آن باشد كه شامل طرح ارتقا نگردد . اگر در خواب بيند در كوچه اي راه ميرفت ناگاه سنگي از آسمان بر سر او خورد تعبير آن باشد ضامن يكي در بانك گردد . اگر بر اثر ضربه خون آيد آن فرد قسط خود را نپردازد .اگر با دستمالي بست و خون بند آمد به در خانه ي او رود وبا مكافات پول را پس بگيرد. اما اگر با دستمال بست وخون بند نيامد بايد بخوابد تا خواب پول را ببيند .
طنز/اندر تسهیلات معنوی معلمان (قسمت دوم ) به قلم رسول انصاری فرهنگی ملارد
معلمان دردانه هایی از خانواده کارمندان هستند که نزد دولتیان و مجلسیان ، مقام معنوی بس والایی دارند !!! بر این اساس ، این نور چشمی ها ، چپ و راست از تسهیلات معنوی ویژه ای هم بهره مند می شوند . به پاس قدردانی از زحمات بی دریغ این سیاسیون سرا پا به فکر معلم ، و در ادامه ی تسهیلات معنوی ذکر شده قبلی ، نمونه های بیشتری از این تسهیلات بیان می گردد :
۱۰- حذف بند مربوط به هزینه های دندانپزشکی از لیست تعهدات بیمه طلایی به جهت مصون ماندن دندانهای نازنین معلمین از گزند دندانپزشکان غیر حرفه ای طرف قرار داد!!!
۱۱- فروش با ناز و کرشمه و با ادا اطوار خودروهای بعضا چند ده میلیونی از سوی صندوق ذخیره فرهنگیان با شرایط و سود خاص به معلمین جهت سرمایه دار و پولدار نشان دادن آنها !!!
۱۲- ارسال پرینت صورت وضعیت به تک تک ! فرهنگیان عضو صندوق ذخیره ، در راستای تحقق شعار شفاف سازی و دولت الکترونیک و اجرای فریضه ” دانستن حق معلم است “!!!
۱۳- اطلاع رسانی چندین و چند باره درباره زمان احتمالی اضافه کاری در راستای آماده نمودن فرهنگیان محترم برای سرمایه گذاری در انواع و اقسام بانکهای داخلی و خارجی !!!
۱۴- واریز بدون حساب و کتاب و بسیار با تاخیر و کاملا یهویی اضافه کاری فرهنگیان در راستای آموزش عملی و گام به گام ضرب المثل معروف ” اندک اندک جمع گردد وانگهی دریا شود ” و یادآوری این بیت شعر از سعدی علیه الرحمه که : “اندک اندک بهم شود بسیار دانه دانه است غله در انبار ” !!!
۱۵- عدم پرداخت کمک هزینه فوت و ازدواج در سالهای اخیر در راستای اجرای سیاست ذخیره اخروی کمک هزینه فوت و پس انداز معنوی کمک هزینه ازدواج !!!
۱۶- صدور آنی و بلادرنگ احکام افزایش حقوقی در آغازین روزهای فروردین در راستای عملی کردن هرچه سریعتر کسر مقرری ماه اول !!!
۱۷- سند دار شدن آموزش و پرورش و رهایی معلمین و دانش آموزان از مواد آموزشی قولنامه ای قبلی!!!
۱۸- پرده برداری نمادین از نقشه راه آموزش و پرورش در راستای عبور راحتتر معلمین از مسیرهای تاریک و پر پیچ و خم و خلق الساعه آموزشی !!!
۱۹- رساندن تراکم کلاسی به مرز انفجاری ۴۰ در راستای عملی کردن سیاستهای : ” تدریس با اعمال شاقه ” و ” تدریس با شرایط سخت ”
۲۰– ترویج پدیده نا مبارک وغیر خدا پسندانه درصد قبولی به جهت درمان فوری و قطعی بیماری مزمن و ناعلاج “افت تحصیلی ” و “ کم سوادی ” در آموزش و پرورش
در نوشته های بعد انواع دیگری از تسهیلات معنوی بیان خواهد شد .
طنز: اندر تسهیلات معنوی معلمان ! به قلم رسول انصاری فرهنگی ملارد
معلمان دردانه هایی از خانواده کارمندان هستند که نزد دولتیان و مجلسیان ، مقام معنوی بس والایی دارند !!! بر این اساس ، این نور چشمی ها ، چپ و راست از تسهیلات معنوی ویژه ای هم بهره مند می شوند . به پاس قدردانی از زحمات بی دریغ این سیاسیون سرا پا به فکر معلم ، نمونه هایی از این تسهیلات معنوی خلاصه وار ذکر می گردد :
۱- انعکاس عجیب وغریب و تمام عیار اپسیلون افزایش حقوق فرهنگیان در بخش های مختلف خبری صدا سیما!!!
۲- اختصاص هفته بزرگداشت مقام معلم در اردیبهشت ماه و اهداء معنوی هزاران درود و سلام به معلمین در این هفته!!!
۳- استقبال همه جانبه بانکها و موسسات غیردولتی از ضمانتهای فرهنگیان محترم و پذیرش جانانه گواهی کسر از حقوق آنان در اقصی نقاط کشور!
۴- عزیز و محترم شمرده شدن معلمین در ایام انتخابات وقدردانی های متوالی کاندیداها از ایشان در این ایام!!!
۵- واریز اقساطی پاداش بازنشستگی فرهنگیان ، جهت جلوگیری از وقوع هر گونه سکته ناشی از دیدن پول قلمبه سلمبه که واقعا جای تقدیر و تشکر دارد !!!
۶- کاهش معنا دار حقوق بعد از بازنشستگی ، جهت جلوگیری از نفوذ هر گونه رخوت و سستی و سوق دادن معلمین به تحرک بیشتر برای دست و پا کردن شغل و کاسبی جدید !!!
۷- تشبیه معلمان به شمع و سوختن ، به دلیل پرورش حس شعر شاعری و تقویت صنعت های ادبی و قوه تخیل در فرهنگیان!!!
۸- کسر مقرری ماه اول از حقوق فرهنگیان که سبب شده معلمان در عالم مواد قانونی و آئین نامه و بخشنامه ای ، سیر خروشانی داشته باشند و اطلاعات حقوقیشان افزایش یابد !!!
۹- اتخاذ سیاست صرفه جویی در آموزش و پرورش ، جهت آموزش خودکار و رایگان خصلت قناعت ویادآوری لحظه به لحظه این مصرع معروف در اذهان معلمان : ای شکم خیره به نانی بساز !!!
در نوشته های بعد انواع دیگری از تسهیلات معنوی بیان خواهد شد .
با نزدیک شدن به ماه مهر ، ماه مدرسه ، علاوه بر بوی ماه مهر ، انواع و اقسام دیگری از بوها هم به مشام می رسد!!! بوی پروژه مهر ، بوی نمرات امتحانات مهر، بوی بخشنامه های رگباری مهر ، بوی انتصابات مهر ، بوی رتبه بندی که از مهر ماه امسال به چرخه این بوها ورود پیدا خواهد کرد و … . در این مجال اندک می پردازیم به کم و کیف بعضی از این بوها !!!
۱- بوی پروژه مهر: بویی است بسیار نامطبوع که آرامش را از مدیر و عوامل اجرایی مدرسه می ستاند و به اصطلاح موی دماغ می شود . در این وانفسای بی پولی و نداری ، و در طول یکی دو ماه ، مدرسه را باید گل و بلبل کرد و دم بر نیاورد !!!
۲- بوی نمرات امتحانات مهر: بویی است الحق و الانصاف مشمئز کننده که از سال ۹۰-۹۱ و به شکل کاملا ناجوانمردانه ای ، وارد سیستم دانش آموزی متوسطه دوم (دانا) شده و بی نظمی و شلم شوربایی را در آغازین روزهای مدرسه به اوج می رساند.
۳- بوی انتصابات مهر: که دو گونه خوشایند و ناخوشایند دارد . برای آنهایی که از عالم سیاست رنگ تعلق گرفتند خوشایند و برای آنانی که وجهه فرهنگی - آموزشی خود را حفظ کرده و دور سیاست خط کشیدند بسی ناخوشایند است!!!
۴- بوی رتبه بندی: که قرار است از مهر ماه امسال به مشام برسد . خدا کند که ممدّ حیات باشد و مفرحّ ذات . امیدواریم این بو ، آنقدر قوی نباشد که شویم مست و دامن بدهیم از دست!!!
۵- بوی بخشنامه های رگباری مهر: بویی تا حدی گیج و منگ کننده . بویی که با شروع مدرسه و به واسطه بخشنامه های دست و پا گیری که گوی سبقت را از هم می ربایند در هوای مدرسه پخش می شود و برای اخلال در امور مدرسه مفید است !!!
نتیجه گیری : با شروع سال تحصیلی ، مختلف الانواع بو وارد فضای مدرسه می شود که اکثرا نامطبوع هستند . امیدواریم سال به سال از این بوهای نامطبوع کاسته شده ، و بوی فرهنگ و آموزش و یادگیری واقعی در فضای مدرسه جاری و ساری شود .
طنز:اندر حکایات صرفه جویی در آموزش و پرورش (۱) به قلم رسول انصاری فرهنگی ملارد
آنقدر گفتند و گفتند و شنیدیم و آنقدر جلسه و همایش و سمینار برگزار شد و بررسی و تحقیق انجام گرفت و سند ونقشه راه تدوین شد که بالاخره درد بی درمان آموزش و پرورش کشف شد . داروی کشف شده همان ” صرفه جویی ” و ” تعادل نیروی انسانی ” است. کلید واژگانی که این روزها ورد زبان مقامات رده بالای آموزش و پرورش مخصوصا مقام عالی وزارت شده و از این منظر مورد تشویق و تایید دولت نیز قرار گرفته . برای اینکه ایده بی نظیر صرفه جویی و کاهش تعداد معلمین از یک میلیون نفر به هفتصد و پنجاه هزار نفر عملی و محقق شود ، چند راهکار خدمت این عزیزان ارائه میگردد.!!! تاچه قبول افتد و چه در نظر آید !!!
۱- پیشنهاد می گردد مدارس فقط با یک مدیر اداره شوند و عنوان پست سازمانی از ” مدیر واحد آموزشی ” به ” مدیر همه کاره آموزشی ” تغییر یابد .
۲- با توجه به ورود تعدادی “یار ” به مدرسه از قبیل ” معلم یار ” ، ” فن یار معلم ” و ” مدیر یار ” ، پیشنهاد می گردد ، که تعدادی ” یار ” جدید مانند ” معاون یار ” ، ” پرورش یار ” ، ” تربیت یار ” ، ” آموزش یار ” ، “خدمتگزار یار ” ، ” سرایدار یار ” و ” مراقب بهداشت یار ” ، به این ” یاران ” اضافه شده تا مدیر در عرصه مدیریتی آنقدر ها هم بی یار و یاور نماند .
۳- با توجه به اینکه این روزها بازار تغییر نظام آموزشی همچنان داغ است و این پرونده مفتوح ، پیشنهاد می گردد نظام آموزشی از ۶-۳-۳ به ۶-۶ تغییر یابد و انتخاب رشته به بعد از ورود به دانشگاه موکول گردد .
۴- در صورت اجرایی شدن راهکار شماره (۳) که می تواند زمینه ساز صرفه جویی مورد علاقه وزراتخانه شود ، پیشنهاد می گردد ، کلاسها به شیوه ” مسجدی ” برگزار شود . البته قبل از آن باید با میز و صندلی و نیمکت خداحافظی کرد . در شیوه ” مسجدی ” می توان کلاسها را تا خرخره پر کرد و در مواقع لزوم از دانش آموزان خواست که با ذکر یک صلوات یک گام عقب تر روند تا جا برای ورود تعداد بیشتری از دانش آموزان باز شود . در این شیوه ضرب المثل معروف ” آب که از سرگذشت ، چه یک وجب چه صد وجب ” نیز عینیت پیدا می کند . بدین شکل که ” وقتی تعداد دانش آموز در کلاس از حد مشخصی مثلا ۲۵ نفر بالاتر رفت ، چه یک نفر چه صد نفر ” دیگر فرقی نمی کند .
نتیجه : با اجرای راهکارهای فوق تعداد مدارس ، کلاس ، عوامل اجرایی و معلم کاهش چمشگیری خواهد یافت و با این سبک و سیاق حقوق معلمین ۳۳ درصد افزایش خواهد یافت !!! معلمان بر صدر نشسته و قدر خواهند دید و از گوشه عزلت به درخواهند آمد .
این داستان حقیقی یا دروغ است؟
شما حدس بزنید.
- احتمال قطع کل اینترنت کشور وجود دارد.
حالا لحظه حقیقت فرا رسیده.
«حقیقت»
این داستان اینترنتی حقیقت دارد. وزیر ارتباطات گفت: مخابرات بابت خرید پهنای باند اینترنت، ۴۰۰ میلیارد تومان به شرکت زیرساخت بدهکار است و این در حالی است که این شرکت باید همین مقدار پول را بابت خرید پهنای باند به اپراتورهای بینالمللی پرداخت کند. در صورتی که مخابرات این بدهی را پرداخت نکند، ارتباط کل کشور قطع خواهد شد. (مهر)
یعنی در عصری که تکنولوژی در جهان حرف اول را میزند، قرار است اینترنت ما کلا قطع شود. شاید به نظرتان این خبر، بسیار غمانگیز، اعصاب خردکن و حتی مضحک به نظر برسد، ولی راستش اگر دقت کنید میبینید درصورت وقوع چنین اتفاقی، ما بار دیگر منحصربهفرد و (به قول پلنگها) یونیک بودن خود را در عرصه گیتی به اثبات رساندهایم. ما در خیلی موارد و مباحث، تکیم؛ مال ونکیم. اتفاق خوبی است که اینترنتمان قطع شود. الان میگویم چرا؛
قطع شدن اینترنت، آدمها را به هم نزدیک میکند. فرزندان با پدر و مادرشان آشنا میشوند. در مهمانیهای مُجاز، آدمها به جای معاشرت مَجازی با آشنایانی که نیستند، به معاشرت حقیقی با آشنایانی که هستند میپردازند. آدمها به جای قرار مجازی سر یک ساعت خاص، قرار حقیقی سر یک ساعت خاص میگذارند و دوباره جلوی داروخانه قانون میدان ونک، دم اون سکو پشتیه تئاتر شهر و چنین جاهایی رونق میگیرد (ببخشید که یک مقدار مطلب تهرانی شد، عوضش دو تا خاطره هم برایتان تعریف کردم!) که این اتفاق خوبی است.
مزیت دیگری که قطع اینترنت دارد، سنجش سواد آدمهاست. الان از هر کس چیزی بپرسی، 30 ثانیه بعدش اطلاعاتی فراوان درباره موضوع مدنظر به تو میدهد. بعضیها نمیکنند لااقل جملهبندی ویکیپدیا را تغییر دهند. در صورت قطع، همه درباره همه چیز اطلاعات ندارند. فقط آنهایی که دربارهاش کتاب خواندهاند یا اطلاعات میدانی دارند، حرف میزنند که این اتفاق خوبی است.
فضای روزنامهنگاری خلوت خواهد شد. درحال حاضر گروه بزرگی از روزنامه نگاران که همه آنها را تشکیل میدهند، بدون اینترنت، مطلبی برای تولید نخواهند داشت. چند وقت پیش یکی از دوستان حوزه اجتماعی، در عرض یک ساعت، یک گزارش میدانی مفصل چهار صفحهای درباره مشکلات مترو به رشته تحریر درآورد که خیلی هم قشنگ و جامع بود. یا یکی دیگر از دوستان ورزشینویس برای یک ویژهنامه، در عرض نصف روز، سه گفت وگو با پله، مارادونا و مرحوم گارینشا گرفت. وقتی اینترنت نباشد، گزارشهای میدانی واقعا باید میدانی شود وگفت وگوها نیز باید در کمال تعجب، واقعا با فرد گفت و گو شونده انجام شود که این اتفاق خوبی است.
پ.ن: خداراشکر ما طنز مینویسیم و این وصلههای میدانی بهمان نمیچسبد!
خلاصه اتفاقات خوب بسیاری در پس قطع اینترنت هست که من فقط به چند مورد جزییاش اشاره کردم. خیلی چیزها از حالت فانتزی درمیآید و به وقوع میپیوندد، از طرفی یونیک بودن ما در عرصه بینالمللی نیز حفظ میشود که این اتفاق خوب تری است.
(منبع:روزنامه قانون)
جناب وزیر اینکه شما فرموده اید چاره ای جز حذف ۳۰۰ هزار معلم ندارید جای تامل دارد. واقعا چاره ای جز این ندارید؟ چرا به جای حذف راه حل بهتر و ساده تری برای بهبود معیشت معلمان استفاده نمی کنید؟ اصلا مگر معیشت معلمان بد است که شما می خواهید برای نجات ۷۵۰ هزار نفر ۳۰۰ هزار معلم را حذف کنید؟
بهشتی نیا/طنز فانی و معلم مازاد
چندی پیش خبری خواندم از قول وزیر آموزش و پرورش مبنی بر کاهش ۳۰۰ هزار نفری جمعیت معلمان . در این خبر وزیر محترم تنها چاره بهتر شدن وضعیت معیشت معلمان را رساندن جمعیت معلمان به ۷۵۰ هزار نفر دانسته اند . با این روش حقوق و مزایای نداشته آن ۳۰۰ هزار نفر به حقوق مزایای نداشته آن ۷۵۰ هزار نفر اضافه می شود تا آن ۷۵۰ هزار معلم خوشوقت، شاد و خرم، چست و چابک در کنار سایر اقشار مرفه جامعه زندگی کنند . از آن جایی که تیم وزیر آموزش و پرورش برای تغییر معیشت معلمان خیلی عجله دارند و ممکن است از هول هلیم در دیگ بیفتند و از آن جایی که چاره ای هم جز کاهش نیرو ندارند پیشنهاد می گردد وزیر محترم و اتاق فکر ایشان به مطلب زیر توجه نمایند.
در ابتدا یک سوالی ذهن مرا مشغول کرده است که ناشی از توهم اینجانب است و نیازی به پاسخ ندارد و آن اینکه مگر آموزش و پرورش، معلم و نیرو هم دارد ؟ اصلا همچین چیزی داریم؟ مگه میشه؟ من تا حالا فکر می کردم آموزش و پرورش خودرو است ، خودش از زیر بته درآمده و خودش رشد می کند، حالا اینکه وزیر اذعان دارد که آموزش و پرورش معلم دارد برای من و امثال من جای تعجب دارد.
اصلا جناب وزیر ؛ چرا به جای حذف ۳۰۰ هزار نفر معادله را برعکس نمی کنید؟ به نظر شما اگر ۷۵۰ هزار نفر حذف شوند بهتر نیست؟ من مطمئنم اگر معادله برعکس شود آن ۳۰۰ هزار نفر باقی مانده خیلی خیلی وضع معیشت شان بهتر از آن پیشنهاد شما می شود.
در ضمن با اجرای پیشنهاد بنده و حذف شغل دوم معلمان هم ۷۵۰ هزار فرصت شغلی ایجاد می شود، هم آن ۳۰۰ هزار معلمی که در آموزش و پرورش می مانند، نجات پیدا می کنند و هم آن ۷۵۰ هزار معلمی که از آموزش و پرورش رفته اند جزو نجات یافتگان خواهند بود.
به هر روی ، جناب وزیر اینکه شما فرموده اید چاره ای جز حذف ۳۰۰ هزار معلم ندارید جای تامل دارد. واقعا چاره ای جز این ندارید؟ چرا به جای حذف راه حل بهتر و ساده تری برای بهبود معیشت معلمان استفاده نمی کنید؟ اصلا مگر معیشت معلمان بد است که شما می خواهید برای نجات ۷۵۰ هزار نفر ۳۰۰ هزار معلم را حذف کنید؟
به قول حجت الاسلام دکتر رفیعی “معلمان در ازای این حقوق استخدام شدند”. خب کسی حق اعتراض ندارد که در ازای همین حقوق استخدام شدند. به جای حذف ۳۰۰ هزار معلم، آموزش و پرورش را بدهید به امثال دکتر رفیعی ؛ اینها با همین بودجه و بدون کسری چنان چرخ آموزش و پرورش را می چرخانند که آب هم از آب تکان نخورد.سخن معلم
سزدم چو ابر بهمن که براین چمن بگریم طرب آشیان بلبل ، بنگر که زاغ دارد
http://avayefarhangi.ir/?p=12505
منبع : اخبار آموزش و پرورش و فرهنگ معلمان
سلام من حداقل 15 حقیقت رو راجع به شما میدونم:
1.الان توی اینترنتی
2. الان تو وبلاگ منی
3. یک انسان هستی
4.الان داری پست منو میخونی
5.تو نمیتونی با زبون بیرون بگی ژ
7.الان داری امتحان میکنی
8.الان خنده ات گرفت
9.اصلا ندیدی که عدد 6 رو جا انداخته ام
10. الان چک کردی ببینی واقعا جاانداختم عدد 6 رو یا نه
11. الان باز خندیدی
12. نمیدونی که من یه عدد رو هم چند بار نوشتم
13. الان چک کردی ببینی کدومه
14. پیداش نکردی و داری فحشم میدی
15. ولی نمیدونی که منم دارم به تو میخندم چون منظورم عدد 1 بود که 7 بار تا الان نوشتم.
ضرب المثل هاي بروز شده باحال و خنده دار:
اساتيد و بزرگان زبان براي اينکه در آينده اي نه چندان دور، بعضي از ضرب المثل هاي اصيل ايراني - به علت وجود بعضي از لغات و اصطلاحات - از بين نروند، تصميم گرفتند که برخي از اين ضرب المثل ها را به گونه زير بازسازي کنند:
بيفستراگانوفه خالته، بخوري پاته نخوري پاته!
موش تو سوراخ نمي رفت سايد باي سايد به دمبش مي بست!
آب در "آب سرد کن" و ما تشنه لبان مي گرديم!
آب که سر بالا ميره، قورباغه "رپ" ميخونه!!!
پرادو سواري دولا دولا نميشه!
نابرده رنج گنج ميسر نمي شود --- مزد آن گرفت جان برادر که کلاه برداري نکرد
"کافي ميت" نخورده و دهن سوخته!
گر صبر کني ز قوره، لوپ لوپ سازي!
پاتو از پارکتت درازتر نکن!
هري پاتر آخرش خوشه!
قربون بند کيفتم، تا کارت سوخت داري رفيقتم!
گيرم پاپي تو بود فاضل --- از فضل پاپي تو را چه حاصل
ادکلن آن است که خود ببويد --- نه آنکه فروشنده بگويد
ماکرو ويو به ماکرو ويو مي گه روت سياه!
بزک نمير بهار مياد آناناس با خيار درختي مياد!
يا منچستريه منچستري يا رُميه رُمي(AS Rom)
سرش بوي پيتزاي سبزيجات ميده!!!
آنتي بيوتيک بعد از مرگ سهراب!
مرغ، آهنگ جدایی ساز کرد
ناگهان از سفره ام پرواز کرد
از فراقش قلب بشقابم شکست
قاشق و چنگال من در غم نشست
دید او فیش حقوقم را مگر؟
کاین چنین از پیش من بگرفت پر
مرغکم رفتی تو از پیشم چرا
کردی از پیش خودت کیشم چرا
من به تو خیلی ارادت داشتم
حشر و نشری با کبابت داشتم
خاطراتت مانده در کنج اجاق
سوخت قلب دیگ تفلون از فراق
ران و بال و سینه ات یادش بخیر
قلب چون آیینه ات یادش بخیر
با سس قرمز چه زیبا می شدی
خوب و دلچسب و دلارا می شدی
ای فدای ژامبون رنگین تو
سوپ های داغ و آن ته چین تو
ناز کم کن پیش ماها هم بیا
لطف کن، یک شام، اینجا هم بیا
دستمان از گوشت دور است ای نگار
پس تو دیگر اشکمان را در نیار
زندگی بی تو جهنم می شود
سکته، اسبابش فراهم می شود
ای فدای قُد قُدایت باز گرد
این دل و جانم فدایت باز گرد
بی تو باور کن که مردن بهتر است
از جهان تشریف بردن بهتر است
از خر شیطان بیا پایین عزیز
عشوه کم کن، زهر در جامم مریز
تازگی از دیگران دل می بری
هرکه بامش بیش، با او می پری
در نبودِ هیکل زیبای تو
دلخوشم با سنگدان و پای تو
پس چه شد آن بال های خوشگلت
لک زده است این دل برای شنسلت
ذهن یخچالم پُر است از یاد تو
بازگرد ای خوشگل تو دلبرو
تخم خود را لااقل از ما نگیر
تا که با خاگینه اش گردیم سیر
می تونست سوار یه کرم، بره مدرسه
اشک مورچه براش قد یه استخر می شد
با یک ذره ی کیک،هفت روز میهمانی می داد
پشه براش یه غول بزرگ و وحشتناک می شد
اگه آدم یه سانت قد داشت،
می تونست از زیر در رد بشه
یک ماه طول می کشید تا به مغازه برسه
یه تکه پنیر می شد رخت خوابش
تار عنکبوت می شد طناب برای تابش
اگر آدم یه سانت قد داشت،
سوار چوب آبنبات تو ظرفشویی آشپزخونه،موج سواری می کرد
به جای مامان انگشت شست اونو تو بغلش فشار می داد
از زیر پای آدما با وحشت و ترس و لرز در می رفت
برای برداشتن مداد یک روز و شب وقت صرف می کرد
(این شعر چهارده سال طول کشید،چون من یک سانت قد دارم!)
7 تفاوت در نحوه ی فکر کردن بین افراد ثروتمند و افراد فقیر یا متوسط
1- افراد ثروتمند معتقدند : من زندگی خویش را میسازم , افراد فقیر معنقدند: زندگی برایشان تصادفی پیش میاید 2-افرادثروتمند با پول با هدف برنده شدن بازی میکنند , افراد فقیربا پول با هدف بازنده نشدن بازی میکنند 3-افراد ثروتمند متعهد به ثروتمند شدن هستند و افراد فقیر اّرزومند ثروتمند شدن هستند 4ثروتمندها گسترده می اندیشند و فقیرها محدود می اندیشند5-افراد ثروتمند بر روی فرصتها تمرکز می کنند , افراد فقیر بر روی موانع تمرکز میکنند 6-افراد ثروتمند ثروتمندان را دوست دارند , افراد فقیر از ثروتمندان بیزار و متنفرند 7-افراد ثروتمند با اّدمهای مثبت و موفق معاشرت می کنند , افراد فقیر با اّدمهای منفی و شکست خورده معاشرت می کنند
روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟....
بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!
مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!!
مهربانی را از کودکان بیاموزیم
مهربانی را از کودکان بیاموزیم
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود" هست.
یک کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم" هست.
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداری خرد پشت "چه میدونم" هست.
و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست.
بقيه در ادامههههههههههههه
یک محقق ژاپنی در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که مولکول های آب نسبت به مفاهیم انسانی تاثیر پذیرند نتایج شگفت انگیز این تحقیق که از سوی موسات علمی معتبر جهان مورد تایید قرار گرفته است هر دل بیداری را به فکر فرو می برد
دیدن این پاورپوینت خالی از لطف نیست
در یکی از پست های قبلی (راز های مثلث متساوی الاضلاع ) گفته بودیم که یک مثلث متساوی الاضلاع را می توان به چهار قسمت تقسیم کرد به طوریکه بتوان با آن قطعات یک مربع ساخت اکنون انیمیشنی آماده کرده ام که شما علاقه مندان به ریاضیات می توانید به طور ملموس تری این مساله را ببینید.امیدوارم بپسندید.
پازل دل کسی رو به هم ریختن هنر نیست...هروقت تونستی با تکه های شکسته ی دل یه نفر یه پازل جدید براش درست کنی هنر کردی!
معمای اوّل: در شکل زیر چند مستطیل می توانید ببینید؟
ب) چهار چوب کبریت بردارید به طوری که دو مربع با اندازه برابر باقی بماند.
ج) سه چوب کبریت را حرکت دهید به طوری که سه مربع هم اندازه بسازید.
د) چهار چوب کبریت حرکت دهید به طوری که سه مربع هم اندازه بسازید.
ه) دو چوب کبریت را حرکت دهید به طوری که هفت مربع با اندازه ی متفاوت بسازید.
و) چهار چوب کبریت را حرکت دهید به طوری که ده مربع (نه با اندازه ی یکسان) بسازید.
معمای هفتم: همان طور که در شکل زیر می بینید 8 چوب کبریت ، 14 مربع تشکیل داده اند. 2 چوب کبریت بردارید به طوری که فقط 3 مربع باقی بماند.
بقیه معماها را در ادامه مطلب ببینید...
باریکترین ساختمانی که تابحال دیده اید !
ضرب المثلی که از دیرباز میان مردم رد و بدل می شود، به کسی اطلاق می شود که به اصطلاح، خودش را بسیار می گیرد. یعنی به زبان صریح تر، کسی که از خودراضی باشد و تکبر و خودبینی اش دیگران را آزار دهد، مردم درباره اش می گویند فلانی از دماغ فیل افتاده
مهدی پرتوی آملی، نویسنده و محقق کتاب جامع «ریشه های تاریخی امثال و حکم» معتقد است که ریشه این ضرب المثل به زمان حضرت نوح باز می گردد داستان از این قرار بود که حضرت نوح که از سوی خداوند مامور می شود تا از تمام موجودات کره زمین یک جفت در کشتی معروفش بگذارد تا سیل و طوفان نسل آنان را منقرض نکند، یک روز دید که کشتی پر از فضولات حیوانات شده است. همراهان حضرت نوح گله به نزد پیامبر می برند و او هر چه می اندیشد برای تخلیه فضولات آن همه حیوان، فکری به ذهنش نمی رسد. پس دست به دعا می برد و از خداوند می خواهد که در این طوفان، آنان را از فضولات و بوی آن نجات دهد. خداوند هم به او دستور می دهد که دستی به پشت فیل بزند. حضرت نوح به محض این که دستور را می شنود، آن را عملی می کند. دستی به پشت حیوان عظیم الجثه یعنی فیل می زند و ناگهان از دماغ بزرگ فیل، یعنی خرطومش یک خوک می افتد زمین. خوک هم به محض این که پایش به زمین می رسد شروع می کند به خوردن فضولات و کثافات و کشتی ظرف چند ساعت، مثل روز اول، پاک و پاکیزه می شود.
در همین هنگام می گویند، ابلیس که از پاکیزگی کشتی ناراحت شده بود، دست به پشت خوک می زند و ناگهان از دماغ خوک، موشی بیرون می جهد. موش شروع می کند به خرابکاری و آنقدر به کارش ادامه می دهد که نزدیک است کشتی سوراخ شود. خداوند که این را می بیند به نوح دستور می دهد تا دوباره دستی به پشت شیر بمالد. هنوز حضرت نوح دستش را از پشت شیر برنداشته بود که ناگهان از دماغ شیر درنده، گربه به زمین می افتد و به دنبال موش می افتد. پس طبق روایات اسلامی سه حیوان پس از طوفان نوح به جهان هستی گام گذاشتند و پیش از آن وجود نداشتند: خوک، گربه و موش.
حال ببینیم ارتباط خوک که از دماغ فیل افتاده است چه ربطی دارد به آدم های متکبر و از خود راضی مهدی پرتوی آملی در این باره آورده است: «از آنجا که فیل حیوان عظیم الجثه ای است و عظمت و هیبتش دل شیر را می لرزاند، لذا آنچه از دماغ فیل افتاده: «حتی اگر خوک مفلوک هم باشد» در مورد افراد خودخواه متکبر معجب مورد استفاده و ضرب المثل قرار گرفته است» اما به نظر می رسد که چهره خود خوک هم در کاربرد این ضرب المثل درباره آدم های از خود راضی، بی ارتباط نیست.
خوک همان طور که همگان می دانند دماغی سربالا دارد و چشم های ریزش هم طوری است که انگار همیشه از بالا، آن هم از بالای دماغ سربالایش به بقیه چیزها نگاه می کند. چنانچه اصطلاح دیگری هم در مورد آدم های از خود راضی به کار می رود: «طرف چنان دماغش را بالا می گیرد و راه می رود که انگار از دماغ فیل افتاده »
بی شک بازی های آموزشی نقش بسزایی در یادگیری دانش آموزان مقطع ابتدایی ایفا می کنند. چون کودکان دبستانی به بازی علاقه شدیدی دارند، پس بهتر است معلم از این بازی ها کمک گرفته تا تدریس خود را پیش ببرد و هم دانش آموزان را در یادگیری بهتر با خود همسو کند.
دوستان عزیز، این پست از وبلاگ دفتر مشق به بیان چند مورد از بازی های آموزشی که مهارت های زبان فارسی را آموزش می دهد، اختصاص یافته است. اگر شما نیز بازی آموزشی را مدنظر دارید حتما در بخش نظرات مطرح نمایید. با تشکر.
.: Weblog Themes By Pichak :.